persian gulf

شاید این جمعه بیاید شاید ...

persian gulf

شاید این جمعه بیاید شاید ...

نمیدونم چرا وقتی از همه جا مونده میشیم تازه یاد خدا می افتیم !

نیمدونم چرا وقتی همه جوابمون می کنن تازه یاد خدا می افتیم !

نمیدونم چرا وقتی دیگه کسی برامون نمونده تازه یاد خدا می افتیم !

نمیدونم چرا وقتی از همه جا رونده میشیم تازه یاد خدا می افتیم !

نمیدونم چرا وقتی که همه قلبمان رو می شکنن تازه یاد خدا می افتیم !

نمیدونم چرا وقتی خیلی گرفتاریم تازه یاد خدا می افتیم !

نمیدونم چرا ..... ولی واقعا چرا اینقدر دیر یاد خدا می افتیم ؟!

  • یک ایرانی وطن دوست

برای محل دوختن جیب ، در پیراهنهای مردانه ( اینکه در سمت چپ قرار بگیرد یا راست ) قانونی وجود ندارد ، اما همانگونه که عرف است تا ساعت مچی را به دست چپ ببندند ، خیاطان ِ پیراهن مردانه جیب روی سینه را نیز در سمت چپ ( درست روی قلب ) قرار می دهند و عجیب آنکه تا کنون ندیده و نشنیده ام که کسی یا رسانه یی به این نکته اساسی اشاره نماید.

بسیاری از ما برایمان پیش می آید که گوشی موبایل خود را در جیب پیراهن خویش قرار می دهیم

و این بدان معناست که زنگخور گوشی موبایل و فرکانسهای قوی آن ، در نزدیکترین جای ممکن به قلب قرار دارد ، ضمن اینکه جهت دوخت جیب های بغل در کت های مردانه نیز در سمت چپ است .

به نظر شما بهتر نیست تا با وجود فرهنگ کاربری موبایل در زندگی روزمره ی ما ، جهت دوخت این جیب ، در پیراهن ها و کت های مردانه جابجا شود ؟

نمی دانم ، شاید اگر تلویزیون در برنامه های خود این نکته را فرهنگ ساری نماید ، گامی نیکو در جهت سلامت و بهداشت قلب آحاد جامعه بردارد .

  • یک ایرانی وطن دوست

ه = همدل باشه

م= مهر و محبت داشته باشه
س= ساده زیستی رو دوست داشته باشه

ر= راستگو و صدیق باشه

م= مومن باشه

ن=نیکی کنه به همه

ا= آروم باشه

س=سرتق و لجوج نباشه

ب = بابک باشه یعنی امین و درستکار باشه
  • یک ایرانی وطن دوست


1.خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی، بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که

وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

2.خداوند از تو نخواهد پرسیدزیربنای خانه ات چندمتر بود،
بلکه ازتو خواهدپرسید به چندنفردرخانه ات

خوشامد گفتی؟

3.خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی، بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر

لباس پوشاندی؟


4.خداوند از تو نخواهد پرسید بالاترین میزان حقوق تو چقدر بود،
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاور گرفتن

آن بودی؟

5.خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود، بلکه از تو خواهد پرسید آیا آن را به بهترین

نحو انجام دادی؟

6. خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی،
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و

رفیق بودی؟

7.
خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی، بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با

همسایگانت رفتار کردی؟
8.خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود، بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی

بودی؟

9.خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی، بلکه با

مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.


  • یک ایرانی وطن دوست

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند

آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند

شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

  • یک ایرانی وطن دوست

شعری است از زنده‌یاد ابوالفضل سپهر.

اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر
یه مادر فداکار

اتل متل بچه‌ها
که اونارو دوست دارن
آخه غیر اون دوتا
هیچ کسی رو ندارن

مامان بابا رو می‌خواد
بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتا
بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر
دست می‌ذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون
فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی که هرچی
جلوش باشه می‌شکنه
همون وقتی که هرچی
پیشش باشه می‌زنه

غیر خدا و مادر
هیچ‌کسی رو نداره
اون وقتی که باباجون
موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم
سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه
افتاده بود رو زمین
مامان هوار می‌زد
شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد
می‌زد توی صورتش
قسم می‌داد بابارو
به فاطمه، به جدش

تو رو خدا مرتضی
زشته میون کوچه
بچه داره می‌بینه
تو رو به جون بچه

بابا رو کردن دوره
بچه‌های محله
بابا یه هو دوید و
زد تو دیوار با کله

هی تند و تند سرش رو
بابا می‌زد تو دیوار
قسم می‌داد حاجی رو
حاجی گوشی رو بردار

نعره‌های بابا جون
پیچید یه هو تو گوشم
الو الو کربلا
جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گریه می‌گفت
کشتند بچه‌هارو

بعد مامانو هلش داد
خودش خوابید رو زمین
گفت که مواظب باشین
خمپاره زد، بخوابین

الو الو کربلا
پس نخودا چی شدن؟
کمک می‌خوایم حاجی جون
بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد
هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا
چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا کردن
بعضی فقط خندیدن
اونایی که از بابام
فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم
بالا سرش رسیدم
از درد غربت اون
هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا
غنیمت َنبرده
شرافت و خون دل
نشونه‌های مرده

ای اونایی که امروز
دارین بهش می‌خندین
برای خنده‌هاتون
دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین
بابام یه قهرمونه
یه‌روز به هم می‌رسیم
بازی داره زمونه

موج بابام کلیده
قفل در بهشته
درو کنه هر کسی
هر چیزی رو که کشته

یه روز پشیمون می‌شین
که دیگه خیلی دیره
گریه‌های مادرم
یقه تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته
پایین اومدیم دروغه
مرگ و معاد و عقبی
کی میگه که دروغه؟


  • یک ایرانی وطن دوست

می گویند : (( کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا ))

پس بیایم تا قبل از آنکه دیگران به قضاوت اعمال ما بنشینند خود به اعمالمان نظر کنیم .

  • یک ایرانی وطن دوست


  • یک ایرانی وطن دوست
امروز با دوستی نشسته بودیم که می گفت که پول چرک کف دست است ! چرا اینقدر برای این چرک خود را به زحمت می اندازیم ! در حالی که همیشه سعی می کنیم آراسته باشیم و صورت و سیرت خود را از انواع آلودگی ها و چرکها و کثافات پاک کنیم ، اما بحث پول که می شود ناگاه نظرها عوض می شود ! گفتم عزیز دل شما می دانی که عاقبت همه می میریم درست است ؟ گفت بله ، گفتم پس چه کاری است که بخواهیم اینقدر زحمت بکشیم و خود را به سختی بیاندازیم که آخرش مردن سهم ما می شود ، تازه مگر نه اینکه می گویند خواب یک نوع مردن می باشد ! (  جدایی روح از بدن بصورت نیمه کامل که آن بحثی جداست ) پس چرا اینقدر در این دنیا زحمت می کشیم و سختی می بینیم و اصلا چرا لذت خواب را با هیچ چیزی عوض نمی کنیم مگر نه اینکه خواب یک نوع مردن است . گفت خوب ! گفتم پس درست است که پول را مثل چرک کف دست گفتند اما همین بقول شما چرک کف دست تا نباشد خیلی از امور جاری دنیوی لنگ می شود پس به اندازه داشتن آن منافاتی با اصل سیرت انسانی ندارد اما حرص زدن در آن درست نیست همانطور که خواب زیاد باعث کسالت می شود . حال نظر شما خوانندگان این مطلب چیست .
  • یک ایرانی وطن دوست

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

من هم بعد از سالها که قصد کرده بودم دیگر وبلاگ نداشته باشم برگشتم ! شاید شروعی دوباره باشد شاید هم ... ! بسته به اینکه تا چه مقدار زمان داشته باشم و همچنین آیا مثل گذشته چندین سال پیش فرصتی برای بودن با شما دوستان دنیای مجازی باشد یا ... ! بهرحال آمدم تا تجربه دیگری بدست آورم.

  • یک ایرانی وطن دوست